فرد حکیمی جایی نوشته مشکل زندگی اینهکه فقط یکباره. شبیه یک تئاتر بداههست. [1]
جمله دربارهی پشیمانی از انتخاب و تصمیمهاست. انتخاب میکنیم و بعد میفهمیم که راهحل بهتری وجود داشته. اما ما از اون راهحل خبر نداشتیم. مسئلهی زندگی برای هر آدمی اینهکه چطور بهینهترین راهحل رو پیدا کنم تا بعدا کمتر پشیمون بشم.
در زندگی چیزهایی هست که میدونیم و چیزهایی که میدونیم که نمیدونیم. اما چیزهایی هم هست که نمیدونیم که نمیدونیم. به نظر یک باور پذیرفته شده هست که برای گرفتن تصمیمات بهتر، باید حجم چیزهایی که میدونیم رو افزایش بدیم تا تصمیمات بهتر بگیریم. من ولی فکر میکنم چیزهایی که میدونیم بلد نیستیم تاثیر مهمتری در گرفتن تصمیمات بهتر دارن.
هرم دانش (که با کمک چت جیپیتی کشیدمش) این شکلیه:

چیزهایی که میدونیم، بخش کوچکی از دانش در دسترس رو تشکیل میدن. سطح دوم ممکنه یکم بیشتر باشه؛ و سطح سوم بزرگترین بخش از اطلاعاته. چیزهایی که ما از وجودشون بیاطلاع هستیم. هر بخش از هرم از بخش پایینیش تامین میشه. چیزهایی که الان میدونیم، قبلاً میدونستیم که بلد نیستیم. و قبلترش حتی نمیدونستیم که وجود دارن.
برای سادگی (وقتی این پاراگراف رو نوشتم به سختی نوشتن و خوندنش پیبردم) به سطح اول به اختصار چ.م و به سطح دوم چ.م.ن و به سطح سوم چ.ن.ن میگیم.
مسئله: من و همخونهی فرضیم، یک چالش مهم داریم: «امروز کی باید ظرفها رو بشوره؟»
چیزهایی که میدونیم (چ.م)
چیزهایی هست که ما درشون خبره هستیم. تخصصمونه و باهاش کار میکنیم. یا تمرینش کردیم. مثلا من راجع به مهندسی نرمافزار چیزهایی میدونم. زبانهایی هست که بلدم و باهاشون کار میکنم. میتونم بدون فکر دوچرخهسواری کنم. این دانش اما دائمی نیست. نیاز به نگهداری داره. به نظر، من اگر مدتی از فضای تِک دور باشم، شاید بعد از ۵ سال، بتونم همچنان یک کد ساده بنویسم، اما بخش مهمی از دانشم رو از دست دادهم. اگر مدتی با زبان انگلیسی کار نکنم، پیشبینی اینهکه بسیاری از کلمات رو فراموش میکنم.
در سطح اول هرم، دانش نیاز به نگهداری و صرف انرژی داره. اما خب در بالاترین بخشهای ذهنمونه و دسترسی بهش سادهتر و سریعتره. این بخش بسیار کوچیکه و به نظر توانایی انسان هم در گسترشش محدوده. اضافه کردن دانش جدید و حفظ قبلیها کار سختیه.
من و همخونهم به این نتیجه میرسیم که هرکسی ظرفهای خودش رو بشوره و اینطور هر دو به یک اندازه رنج میبریم.
چیزهایی که میدونیم که نمیدونیم (چ.م.ن)
تکنولوژیهایی هست که من اسمشون رو شنیدم و یک چیزهایی ازشون میدونم. اما باهاشون کار نکردم و تخصصی درشون ندارم. میدونم که بلدشون نیستم. مثلا من دربارهی گراف دیتابیسها [2] چیزهایی میدونم. تا حالا در هیچ پروژهی فنیای ازشون استفاده نکردم. اما اینکه کاربردشون چیه و به درد چی میخورن رو میدونم. یا یک چیزهایی از نظریهبازیها میدونم. میدونم که در تحلیل رفتار آدمها دولتها و کمپانیها کاربرد داره. این نوع از دانش خیلی جالبه. در گذر زمان مقاومه، انرژی زیاد برای نگهداری نمیخواد. میتونم تصمیم بگیرم که بیشتر یاد بگیرم و این اطلاعات رو بیارم به سطح چ.م یا اینکه بذارم در همین سطح بمونه تا زمانی که نیاز واقعی بهش پیدا کنم.
کسی جایی گفته که وقتی آدمی چکش داره، همهی مسئلههای دنیا رو به شکل میخ میبینه. چ.م چکشیه که همهمون داریم.
وقتی سطح دوم هرم دانش ما گسترش پیدا میکنه، جعبه ابزار ما بزرگتر میشه. ما میدونیم چه چیزی رو بلد نیستیم و حدود ویژگیهای اون چیز رو هم میدونیم. حالا ممکنه من فکر کنم شاید بهتر باشه این مسئله که من امروز ظرفها رو بشورم یا همخونهم رو با نظریه بازیها مدل کنیم. یا شاید برای این پروژه که شبیه سوشال مدیاست، یک گراف دیتابیس انتخاب بهتری باشه. دانش من از ابزارها کمک میکنه که تصمیم بگیرم چطور باید مسئله رو حل کنم، اما حل خود مسئله با سطح اول هرم انجام میشه.
حالا من تصمیم میگیرم که نظریه بازیها یاد بگیرم و دانشش رو به سطح اول هرم دانش بیارم و مسئلهم رو باهاش حل کنم.
فرق عمدهی آدمهای باتجربه با آدمهای کمتجربه در مساحت بخش دوم هرم دانششونه. آدمها ممکنه در سطح تخصص و چ.م بهم شبیه باشن، اما یک آدم با تجربه، تفاوت عمدهای در سطح چ.م.ن داره و به همین خاطر در پیدا کردن راهحل برای مسئلهها یا مشاوره به شما در موقعیت بهتریه.
در مهندسی نرمافزار تفاوت اصلی یک مهندس mid با یک مهندس سنیور، در بخش دوم هرم دانششونه، مهندس ارشد، با سالها کار به ابزارها وسیعتری برای حل مسئلهها دسترسی داره. مسیر تبدیل شدن از یک مهندس مید به سنیور از بزرگتر کردن سطح دوم هرم دانش میگذره.
چیزهایی که نمیدونیم که نمیدونیم (چ.ن.ن)
تمام دانش آدمی در جهان، در این سطحه. دنیا پر از چیزهاییـه که ما حتی نمیدونیم امکان وجود دارن.[3] و اطلاع از وجودشون میتونه درهای جدیدی از امکانهای حل مسئله برامون باز کنه. اکثر مشکلاتی که یک انسان در زندگیش باهاش مواجه میشه، چه در کار و چه در روابطش و چه در بازی کامپیوتری که داره انجامش میده، احتمال بسیار خوبی وجود داره که در این ۱۰ هزار سال و از بین میلیاردها انسان، قبلا آدمهای دیگری هم باهاش مواجه شدن و شاید حلش کردن. اما ما نمیدونیم که اون راهحلها وجود دارن. که اگر میدونستیم احتمالا بهتر با مسئلههای زندگیمون مواجه میشدیم. مثلا اگر من و همخونهم میدونستیم که چیزی به اسم ماشین ظرفشویی وجود داره، شاید هر دو زندگی خوشحالتری میداشتیم.
چطور چیزها رو از سطح سوم هرم به سطح دوم بیاریم؟
اینجا جستوجو به درد شما نمیخوره. شما نمیدونید باید دنبال چی بگردید. باید خودتون رو رها کنید تا در معرض باشید. معرض دانش ناشناخته. گوش دادن به پادکستها. رفتن به رویدادهایی که راجع به عنوانش چیزی نمیدونید. حرف زدن با آدمهایی که در اون رویدادها میبینید. خوندن وبلاگها از آدمهایی که حدس میزنید مسئلههاشون رو بهتر حل میکنن. عضویت در خبرنامهها.
ما هیچوقت نمیتونیم همهچیز رو بدونیم، اما میتونیم جعبهابزار ذهنیمون رو بزرگتر کنیم. اگه بدونیم چی رو بلد نیستیم، شانس گرفتن تصمیمات درستتر بالا میره. و اگه خودمون رو در معرض چیزهایی قرار بدیم که حتی نمیدونیم که نمیدونیم، اونوقته که به کشفهای واقعی میرسیم.
فکر میکنم جمله از میلان کوندرا در آهستگی باشه. اما نتونستم مطمئن بشم. ↩︎
گراف دیتابیس، نوعی از دیتابیسها هستن که از دو بخش اصلی تشکیل شدن. موجودیتها نودهای گراف رو تشکیل میدن و یالها ارتباط بین این موجودیتها هستن. ↩︎
سکانس بمبگذاری در کشتی در فیلم شوالیهی تاریکی مثال از اینه. جوکر میخواست چیزی که بقیه راجع به انسانها نمیدونستن رو به سطح دوم بیاره. ↩︎