صفحه 3

# قصه‌‌ها

قصه‌هایی که می‌نویسم؛ از خودم یا آدم‌ها، این‌جاست.

برچسب

12 نوشته

# نوارهای زرد

به مهمانی دعوت شده بود. بهروز، دو عکس داشت، که در هیچ‌کدام‌شان نبود. اولی را با هم کلاسی‌هایش در سفر شمال گرفته بود، دو پسر و سه دختر. از ماسه‌های روی زمین می شد حدس زد کنار دریا بوده اند؛ ولی دریا در عکس مشخص نبود.

# درخت‌هایی مثل کاج

دو نفر روی سکوها نشسته بودند. هر شب به آنجا می‌آمدند، زیر درخت‌های کاج می‌نشستند و گویی فقط برای نگاه به چراغ‌ها آنجا بودند. باغبان پارک هر از گاهی، به آن‌ها نگاه می‌کرد. او در اتاقکی تمام فلزی و در وسط یکی از مسیرهای پارک نشسته بود.