# نوشتن به مثابه شکلی از دعا (پلیلیست جمعهها ۱۶)
گریه کن عزیزم، گریه کن. حالا زمان گریستن فرا رسیده است! قهرمان داستان کوچکم چند لحظه پیش مُرد. اگر این تسلایی برای توست، بدان در آرامش کافی و صلح با همهچیز مرده است.
پلیلیست جمعهها حاوی یک پلیلیست از آهنگهاییست که در هفته نویسنده دلش نیامده تکخوری کند؛ همچنین حاوی بریدهای از یک کتاب یا فیلم هم هست.
16 نوشته
گریه کن عزیزم، گریه کن. حالا زمان گریستن فرا رسیده است! قهرمان داستان کوچکم چند لحظه پیش مُرد. اگر این تسلایی برای توست، بدان در آرامش کافی و صلح با همهچیز مرده است.
فقط همین حماقتم باقی هست که معتقد شوم، فرزندم خواهد توانست آنچه را که زندگی به من نداده است از او بگیرد. من میدانم که او نیز نخواهد توانست از این سرنوشت محتوم بگریزد، او نیز از گرسنگی خواهد مرد، یا از آن بدتر نوکر دولت خواهد شد.
باید زمین را ترک کرد. آن زمینی که هر دو طرف خودت ایستادهای. در جنگ هم کتک میخوری و هم میزنی. در جنگی که با خودت باشد، کتک بزنی یا بخوری، بازندهای.
هر چه از خود نامطمئنتر شدم، نسبت به همهچیز نزدیکی بیشتری احساس کردم. در حقیقت چنین به نظرم میرسد که آن بیگانگی که چنان طولانی مرا از دنیا جدا کرد، به دنیای درونم کوچ کرده و بیگانگی غیر منتظرهای را نسبت به خود خویشم بر من فاش نموده است.
در این پلیلیست بخشهایی از کتاب شیاطین نوشتهی داستایوفسکی را میخوانیم. کتابی که هر بار مو بر تنم سیخ میکند؛ دربارهی ملتی بیمار است و آرزوهای بیمارگونه. دربارهی رها بودن در تاریکی است. پلیلیست این جمعه برای من حاوی دلتنگی بسیار است برای لحظاتی که دیگر ندارمشان.