صفحه 11

# روزنوشت‌ها

از مشاهدات روزانه‌ام در روزنوشت‌ها می‌نویسم.

برچسب

78 نوشته

# November

نشسته‌ام روی قایق. بی پارو. خورشید پریده تو دریا. زیر آب شده پر از ماهی. اگر ماهی‌ها را بگذاریم کنار، می‌ماند صدای پرندگان مهاجر. همیشه با هم حرف می‌زنند. بال باز می‌کنند و پرهاشان را می‌دهند دست باد. حرف می‌زنند؛ از ماهی‌ها، از قایق‌ها، از آدم‌های روی عرشه. یک‌جوری نشسته‌ام؛ تسلیم. پارو کنار دستم است. افتاده‌ام دست باد. می‌وزد و نمی‌پرسد. با بادبان ریخته‌اند روی هم. می‌وزد. می‌رویم. ماهی می‌جهد بالا. پرنده می‌پرد پایین. ماهی رفته بالا. با پرنده. عرشه بی ناخدا. غروب بی دریا. قایق بی پارو. پرنده

# Et je m'envole, vole, vole, vole, vole

آخرش هم تصویر مبهمی می‌ماند که گورخر بود که در گوزن می‌چمید یا چی؟ که این روزها آن‌قدر گپ‌های زندگی‌ام زیاد شده‌است که انگشتان هیچ پترسی ثمر نمی‌گیرد؛ و من به زوال می‌رسم.

# همینگوی و داستان خاطرات

در جوانی، می‌رود جنگ؛ دویست ترکش می‌خورد و نتیجه‌اش می‌شود «وداع با اسلحه»؛ البته که به همین‌جا ختم نمی‌شود. اگر فکر می‌کنید آدم با دو سقوط هواپیما کارش تمام می‌شود، سخت در اشتباهید. این‌ها برای نویسنده‌ی آمریکایی نتیجه‌اش شد «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند؟»؛